استراتژی چیست ؟ | راهبرد چیست ؟
استراتژی سازمانی هم ذهن و هم زبان ما را درگیر خود می کند. طی سال ها، دانشجویان دانشکده های بازرگانی (و اساتید آنها) استدلال می کردند که مثلاً چگونه هوندا توانست با موفقیت، وارد بازار موتورسیکلت ایالات متحده شود. اما در خارج از دانشگاه، این دانشجویان، که حالا مدیر شده اند، اهمیت استراتژی را فراموش می کنند و تا روز بحران نیز آن را به خاطر نمی آورند. آیا استراتژی فقط مخصوص مدیر عامل و چند مدیر ارشد سازمان است؟ پاسخ به این سوال به ظاهر سخت و در واقع بدیهی این است " هر کس در حوزه کسب کار فردی ، گروهی ، سازمانی و . فعالیت می کند نیازمند راهبرد ( استراتژی است
برای استراتژی معانی و مفاهیم گوناگونی ارائه شده است از جمله :
بنا بر تعریف جانسون و شولز استراتژی یعنی «دامنهی فعالیت و مسیر حرکت سازمان در درازمدت که با خلق مزیتها، منابع لازم را برای تامین نیازهای بازار و انتظارات ذینفعان در محیطی چالشبرانگیز به دست میآورد.»
امروزه با توجه به تلاش شرکتها براي رويارويي با تغيير و پيچيدگيهاي محيط بازرگاني، چارچوب مديريت استراتژيک، يادگيري سازماني، سياست سازماني، فرهنگ سازماني، شناخت و استدلال، تصميمگيري و پوياييهاي گروهي در سازمانها اهميت بيشتري يافتهاند.
آنچه که در مورد هر شرکتی ثمربخش است، آن است که کار تدوین استراتژی با بررسی وضعیت منحصر به فرد آن شرکت انجام شود و سپس اهمیت نسبی جایگاه صنعت، توانمندی های داخلی و توازن میان آنها مورد ارزیابی قرار بگیرد. جایگاه شرکت در بازارهای مختلف چگونه است؟ رقبای آن تا چه حد قوی هستند؟ چه میزان از تکامل و توسعة احتمالی صنعت در کوتاه مدت مبهم است؟
تعریف استراتژی
قبل از ورود به بحت مدیریت استراتژیک منابع انسانی(SHRM) مروری اجمالی بر دو مفهوم استراتژی و مدیریت استراتژیک می کنیم که به درک مفهوم SHRM کمک می کنند.
استراتژی :
- مسیری است که یک سازمان در بلندمدت طی می کند تا در محیط دائما در حال تغییر از طریق شکل دادن به منابع و شایستگی هایش، با هدف تحقق انتظارات ذی نفعان، به مزیت رقابتی دست یابد.
با توجه به این تعریف، هوفر میگوید که جنبه اصلی و مهم کار مدیران ارشد سازمان انطباق شایستگیهای سازمان (مهارتها و منابع داخلی) با فرصتها و ریسکهای ایجاد شده به وسیله تغییرات محیطی میباشد، بهطوری که از منابع به صورت کارا و اثربخش استفاده شود. - الگویی از اقدامات مدیران جهت دستیابی به اهداف سازمانی میدانداقداماتی که متمایز از رفتار رقبا باشد و در نهایت عملکرد مالی بالای متوسط برای سازمان ایجاد کند.
می توانیم استراتژی را با دو مفهوم تعریف می کنیم:
۱. دارا بودن نگاه به جلو: به این معنی که استراتژی در مورد جایی است که میخواهیم بروم همچنین چگونگی رسیدن به آن جا. یعنی در این تعریف هدف و وسیله (end and mean) مدنظر میباشد.
۲. دومین معنی استراتژی، توجه به مفهوم تناسب استراتژیک (Strategic fit) می باشد. به این معنا که سازمان برای حداکثر کردن مزیت رقابتی، باید قابلیتها و منابعش را با فرصتهای محیط تطبیق دهد.
ماهیت استراتژی را می توان با توجه به تعدادی عناصر و اصطلاحات توصیف کرد.
همچنین این عناصر یا به عبارتی مفاهیم، در SHRM به کار برده می شوند.
درک آنها می تواند به درک این حوزه استراتژیک کمک نماید.
این مفاهیم عبارتند از:
- ۱. مفهوم مزیت رقابتی که چیزی را که استراتژی باید به آن دست یابد و چگونگی انجام این کار(یعنی چگونگی دستیابی به مزیت رقابتی از طریق استراتژی) را توصیف می کند
- ۲. مفهوم زنجیره ارزش به عنوان ابزاری برای تحلیل عوامل اثرگذار در دستیابی به اهداف استراتژیک
- ۳. مفاهیم شایستگی ها و قابلیت های متمایز به عنوان مبنایی برای دستیابی به مزیت رقابتی
- ۴. دیدگاه منبع محور(RBV) به منظور مشخص نمودن عوامل و منابع کلیدی مرتبط به دستیابی به مزیت رقابتی
- ۵. مدیریت استراتژیک
- ۶. مدل نوآوری کسب و کار (bussiness model innovation)به عنوان روشی برای ایجاد یا باز مهندسی یک کسب و کار از طریق بازنگری در عوامل مدل کسب و کار به منظور شناسایی فرصت ها جهت کسب مزیت رقابتی و موفقیت سازمان
مدیریت استراتژک
مدیریت استراتژیک عبارت است از:
فرآیند شناسایی و اجرای طرح های استراتژیک سازمان از طریق انطباق قابلیت های سازمانی(قوت ها و ضعف ها) با تقاضاهای محیطی( رقبا، مشتریان، تامین کنندگان و…)
هوش تجاری
فضای حاکم بر دنیای کسب و کار به طور مداوم در حال تغییر است، و دائماً پیچیده تر میشود. سازمان ها، چه خصوصی و چه دولتی، تحت فشارهایی قرار دارند که آنها را مجبور میکند به سرعت تعریف راهبرد چیست؟ به شرایط حاکم واکنش نشان دهند و از نظر عملکرد نوآور باشند. چنین فعالیتهایی نیاز به چابکی سازمانها و اتخاذ تصمیمات استراتژیک یا راهبردی ، تاکتیکی و عملیاتی مکرر و سریع دارند که برخی از آنها بسیار پیچیده هستند. اتخاذ چنین تصمیماتی ممکن است به مقدار قابل توجهی از داده ها، اطلاعات و دانش مربوطه نیاز داشته باشد. پردازش این موارد، در چارچوب تصمیمات لازم، باید به سرعت، به طور مرتب در زمان واقعی انجام شود و معمولاً به پشتیبانی نرم افزارهای مشاور نیاز دارد. پس به سراغ هوش تجاری BI خواهیم رفت.
هدف از هوش تجاری تفسیر آسان حجم زیادی از داده ها با استفاده از مجموعه ای از ابزارها میباشد. شناسایی فرصتهای جدید و اجرای موثر یک استراتژی با بینشی عمیق، میتواند مزیت های رقابتی جدید و توسعه پایدار را برای سازمان ها به ارمغان آورد. به طور کلی، نقش هوش تجاری بهبود عملکردهای تجاری سازمان از طریق استفاده از داده های مربوطه است.
سازمان هوش تجاری که به طور موثر از ابزارها و راهبرد هوش تجاری استفاده میکنند، میتوانند داده های جمع آوری شده خود را به بینش ارزشمندی درباره روندها و استراتژیهای تجاری خود تبدیل کنند. سپس میتوان از چنین بینشی برای تصمیم گیری بهتر در زمینه تجارت استفاده کرد که باعث افزایش بهره وری و درآمد می شود و منجر به تسریع رشد تجارت و سود بیشتر خواهد شد.
گزارشات مالی در هوش تجاری
مقدمه ای بر گزارشات مالی در هوش تجاری گزارشات مالی در هوش تجاری > هوش تجاری ، شامل جمع آوری داده.
تفاوت استراتژی و تاکتیک چیست؟
بر همه ما آشکار است که دو اصطلاح استراتژی (Strategy) و تاکتیک (Tactic) در دنیای کسب و کارها رایج هستند. اما، برای بهرهوری درست از هر کدام، باید دقیقا بدانیم که منظور از هر کدام آنها چیست. تفاوت استراتژی در مقابل تاکتیک چیست و درک این تفاوت تا چه اندازه مهم است. برای رسیدن به چنین درکی، اجازه دهید در ابتدا، تعریفی جداگانه از هر دو اصطلاح داشته باشیم.
استراتژی چیست؟
استراتژی رویکرد خاصی است که برای دستیابی به مجموعهای از اهداف تعریف شده خود در پیش خواهید گرفت. مایکل پورتر (Michael Porter) سه استراتژی اصلی را برای هر کسب و کار در نظر میگیرد، که با عنوان برنامهریزی استراتژیک پورتر مورد توجه بسیاری از سازمانها قرار دارد.
- استراتژیهای طراحی شده برای رهبری هزینهها
- استراتژیهای طراحی شده برای ارائه محصولات و خدمات جذاب و متفاوت
- استراتژیهای طراحی شده برای ارائه یک سرویس تخصصی در یک بازار رقابتی
بنابراین، یک برنامه استراتژیک سندی است که ابتدا رویکرد سطح بالایی برای دستیابی به اهداف را ترسیم میکند و متعاقبا ممکن است جزئیات بیشتری را در مورد اهداف واقعی بیان کند.
تاکتیک چیست؟
توجه خواهید کرد که در تعریف فوق ما از استراتژی، هیچ اشارهای به آنچه در واقع برای دستیابی به اهداف خود انجام خواهیم داد، نیست. آنجاست که تاکتیکها وارد عمل میشوند.
تاکتیکها اقدامات خاصی را که برای رسیدن به اهداف خود انجام میدهید، توصیف میکنند. آنها به احتمال زیاد توسط استراتژی شما (یعنی رویکرد و اهداف واقعی شما) برنامهریزی میشوند، اما کاملا مشخصتر هستند. آنها نه نتیجه هستند و نه معیارهای موفقیت، بلکه اقداماتی هستند که شما را برای رسیدن به یک نتیجه مطلوب و رضایتبخش، یاری میکنند.
در یک تعریف جامع
اولین بار، استراتژی و تاکتیکها به عنوان اصطلاحات نظامی در حدود ۲۵۰۰ سال پیش، هنگامی که سون تزو (Sun Tzu)، استراتژیست نظامی چینی در کتاب “هنر جنگ” نوشت، مورد استفاده قرار گرفتند. تزو بر این باور بوده است که: “استراتژی بدون تاکتیک، کندترین مسیر پیروزی است در حالی که تاکتیکهای بدون استراتژی سر و صدای قبل از شکست است”.
در نتیجه استراتژی برنامه اصلی یا مجموعه اهدافی است که شما امیدوارید به آن برسید و در بیشتر موارد، تغییر آنها روندی آهسته، طاقت فرسا و در عین حال ممکن است. تاکتیکها اقدامات یا مراحلی هستند که شما برای تحقق آن استراتژی انجام میدهید.
چگونه استراتژی و تاکتیکها در کنار هم کار میکنند؟
واضح است که استراتژی و تاکتیکها مکمل یکدیگر هستند. در حقیقت میتوانیم یک گام جلوتر برویم و پیشنهاد کنیم که اگر سازمانی از هر یک از این عناصر چشم پوشی کند، نمیتواند موفق باشد. یک استراتژی برای تعیین جهت سازمان لازم است، در حالی که برای تعیین چگونگی رسیدن به آنجا، استفاده از تاکتیکها ضروری مینماید. اگر بخواهیم چگونه کنار هم قرار استراتژی و تاکتیکها را در یک مدل استراتژی معمولی در نظر بگیریم، ممکن است چیزی شبیه به این مدل باشد:
همانطور که میبینید، نیمه بالای مدل بیشتر به استراتژی مربوط میشود، در حالی که تاکتیکها به همراه اقدامات برای رسیدن به موفقیت به سمت پایین میآیند.
استراتژی در مقابل تاکتیکها
در عین پیوند ذکر شده، چندین تمایز اساسی بین استراتژی و تاکتیک وجود دارد. اما تفاوت اصلی را میتوان با فکر کردن در مورد استراتژی مقصد و چگونگی رفتن به آنجا و تاکتیکها به عنوان اقدامات خاصی که قرار است در طول مسیر انجام دهید، مشخص کرد.
هنگام مقایسه استراتژی و تاکتیکها، مهم است که توجه داشته باشیم که آنها هیچ تضادی با یکدیگر ندارند و هرگز هم این چنین نخواهد بود. بلکه آنها در یک تیم هستند. بار دیگر به تعاریف این دو اصطلاح دقت کنید:
- استراتژی اهداف بلند مدت شما و نحوه برنامهریزی برای دستیابی به آنها را مشخص میکند. یک استراتژی راهی را که برای رسیدن به چشم اندازهای شرکت خود نیاز دارید، به تعریف راهبرد چیست؟ شما میدهد.
- تاکتیکها، در جهت رسیدن به آن اهداف، گامهای کوچکتر بوده و در یک بازه زمانی کوتاهتر در طول مسیر قرار دارند. برای سازمان شما، تاکتیکها شامل بهترین شیوهها، برنامههای خاص، منابع مناسب و سایر برنامههایی است که در مسیر دستیابی به چشماندازهای سازمانی استفاده میکنید.
رابطه بین استراتژی و تاکتیکها
هر زمان سازمانی در مورد هدفی تصمیم میگیرد و در منابع مورد نیاز برای دستیابی به آن سرمایهگذاری میکند، میتوان آن را استراتژیک دانست. مثال جنگ را در نظر بگیرید. از این نظر، استراتژی مربوط به حرکت ارتشها بر روی جغرافیا نیست. بلکه مبارزه کلی نیروهای دشمن را در بر میگیرد.
برای بیان یک استراتژی خوب، باید دقیقا در مسیر دستیابی به هدف خود باشید و در عین حال تمام آنچه را که امیدوارید به آن دست یابید، را در بر بگیرد. این در مورد موفقیت فوری نیست، بلکه در بلند مدت قابل دسترسی است.
ایده اصلی استراتژی
ایده اصلی هر استراتژی، استفاده از قدرت برای رسیدن به امیدوار کنندهترین فرصت است. یک استراتژی قوی منحصرا از قدرت موجود تاثیر نمیگیرد، بلکه برای ایجاد قدرت نیز موثر است. اینجاست که تاکتیکها وارد عمل میشوند. تعریف استراتژی به عنوان ایجاد قدرت به شما کمک میکند تا دقیقا چگونگی استراتژی و تاکتیکهای بهم پیوسته را نشان دهید.
اهمیت هماهنگی تاکتیکها
لازم است که در هنگام اجرای استراتژی خود، تاکتیکهای خاصی را انتخاب کنید تا همزمان با استقرار آنها استراتژی را تقویت کنید. رابرت گرین (Robert Greene) در کتاب “۳۳ استراتژی جنگ” اظهار دارد که “استراتژی هنر نگاه فراتر از زمان حال است … و در عین حال محاسبه آینده است. روی هدف خود متمرکز شوید و برای رسیدن به آن نقشه بکشید”.
در طول مسیر رسیدن به اهدافتان، سوختی که شرکت شما را به سمت هدف خود سوق میدهد باید با تاکتیکهای دقیق انتخاب شده، دوباره پر شود و به شما کمک کند در مسیر رسیدن به هدف نهایی استراتژیک خود باشید.
به طور کلی، یک قانون اساسی خوب برای درک تمایز بین استراتژی و تاکتیکها این است که “استراتژیک فکر کنید، تاکتیکی عمل کنید.” چند نمونه از چگونگی تعامل استراتژی و تاکتیک میتواند در نشان دادن این تمایز کمک کند.
نمونههایی برای درک تفاوت استراتژی و تاکتیکها
یک استراتژی مبتنی بر تحقیقات گسترده، برنامهریزی و تأمل درونی است.
استراتژی یک چشمانداز بلند مدت است و آن را از تاکتیکها و اقدامات کوتاه مدت جدا میکند. به عنوان مثال، استراتژی بازاریابی شما ممکن است برای بهبود نفوذ و عملکرد خود در شبکههای اجتماعی باشد، بنابراین ممکن است تاکتیکهای شما تعیین بهترین کانالهای رسانههای اجتماعی برای ارائه محصولات و خدمات سازمانتان و نوشتن موثرترین پیامها برای برقراری ارتباط با مخاطبان شما باشد.
مفهوم برنامه عملیاتی چیست؟
موفقیت شرکت تنها انتخاب استراتژی های مناسب نیست، بلکه تبدیل استراتژی به برنامه عملیاتی عامل اصلی در نتیجه گرفتن مناسب از برنامه ریزی استراتژیک است. استراتژی های انتخاب شده هر چقدر هم مناسب و موثر باشد تا زمانی که به صورت مناسب اجرا نگردد، ناموفق خواهد ماند. سازمان هایی که برای اجرای استراتژی سیستم رسمی و یکپارچه دارند از عملکرد بالایی برخوردار هستند.
استراتژی باید گام به گام از نظر به عمل یا از مفهوم به مصداق تبدیل شود. سازمان ها با استفاده از رویکرد اقتضایی و با کمک ابزارهای مدیریت استراتژیک و عملیات، می توانند استراتژی را به عملیات پیوند بزنند.
یک سیستم جامع و منسجم کمک می کند تا سازمان ها بر مشکلات و ناکامی هایی که در اجرای استراتژی هایشان (به ویژه استراتژی های تحولی و جدید) مواجه می شوند غلبه کنند. شرکت نیرو محرکه می تواند در دو حوزه استراتژیک (مدیریت استراتژیک) و حوزه عملیات (مدیریت عملیات) گام بردارد. در ابتدا حوزه های استراتژیک مدنظر قرار گرفته و بر مبنای آن حوزه عملیاتی هدایت می شود. نمودار زیر ، الگوی مراحل مختلف مدیریت را نشان می دهد.
بعد از تدوین برنامه استراتژیک سازمان ، بدون تدوین برنامه های عملیاتی نمی توان شاهد اجرای استراتژی ها در سطح سازمان بود. تمام تلاش برنامه ریزان باید به گونه ای باشد که تصمیمات سطح استراتژیک به سطح عملیاتی سازمان تسری یابد و این تنها با بسترسازی مناسب و تدوین برنامه های عملیاتی امکان پذیر است. نمودار زیر مبین الگوی روابط بین عناصر برنامه ریزی در سطوح استراتژیک و عملیاتی است.
مفهوم برنامه عملیاتی
در سطح استراتژیک مأموریت، چشم انداز و ارزش ها، اهداف استراتژیک و استراتژی های سازمان تبیین می شود. در سطح عملیات، ابتدا استراتژی های تدوین شده در سطح استراتژیک به اهداف عملیاتی ترجمه شده یا پیوند زده می شود و سپس برای هر کدام از اهداف عملیاتی، طرح های عملیاتی پیش بینی و در مرحله ترکیب این طرح ها اولویت بندی و دسته بندی شده و برخی از آن ها حذف و یا ادغام می شود و در نهایت ، در مرحله انتقال بودجه بندی، زمان بندی طرح ها صورت گرفته و برای آن ها مجری تعیین می شود.
2. مفهوم برنامه عملیاتی
مفهوم برنامه عملیاتی، شرح تفصیلی یا دستورالعمل اجرایی برنامه های استراتژیک است که تعریف راهبرد چیست؟ در قالب اهداف عملیاتی و طرح ها، پروژه ها و فعالیت ها مشخص می گردد. در واقع می توان گفت که برنامه عملیاتی شامل اهداف کمی و مجموعه ای از طرح، پروژه تعریف راهبرد چیست؟ و فعالیت می باشد که در زمان معین با بودجه تعیین شده توسط مجری مشخص به اجرا در می آیند.
3. سطوح برنامه عملیاتی
سطوح مختلف برنامه عملیاتی در نمودار زیر ارائه شده است. همان طور که در این نمودار ملاحظه می شود می توان سطوح مختلف برنامه عملیاتی را از لحاظ دوره زمانی به سه سطح برنامه های بلندمدت، میان مدت و کوتاه مدت تقسیم بندی نمود. برنامه بلندمدت از اهداف پنج ساله و طرح ها تشکیل شده است. برنامه میان مدت مرکب از اهداف سه ساله و پروژه ها می باشد و مجموع اهداف یک ساله و فعالیت ها را برنامه کوتاه مدت می نامند.
4. الگوهای برنامه ریزی عملیاتی
الگوهای مختلفی در برنامه ریزی عملیاتی وجود دارد که هر یک از این الگوها برنامه استراتژیک را با رویکردی خاص به مفهوم برنامه عملیاتی تبدیل می کنند. تفاوت این الگوها با یکدیگر در اجزا و جزئیات و نحوه رابطه بین آ ن ها است. در ادامه، چهار الگوی مطرح تعریف راهبرد چیست؟ در زمینه برنامه ریزی عملیاتی شامل الگوی مدیریت نتیجه محور، الگوی تحلیل منطقی، الگوی ارزیابی متوازن و الگوی هوشین کانری معرفی می شوند.
الگوی مدیریت نتیجه محور:
الگوی مدیریت نتیجه محور 1 همانطورکه از نامش پیداست، فرآیندی نتیجه گراست و از نتیجه به ورودی می رسد. الگوی مدیریت نتیجه محور به بهبود اثربخشی مدیریت از طریق تعیین نتایج واقعی موردانتظار، نظارت بر میزان پیشرفت تحقق نتایج مورد انتظار، بازخورد نتایج برای بهبود تصمیم گیری و ارزیابی عملکرد کمک می نماید. در واقع این رویکرد، یک رویکرد مدیریت مشارکتی و تیم محور است که بر دستیابی به نتایج موردانتظار سازمان تمرکز دارد.
ارکان اصلی الگوی مدیریت نتیجه محور عبارتند از:
– تعریف اهداف استراتژیک که کانونی برای عملیات فراهم می سازد.
– تعیین نتایج موردانتظاری که به تحقق اهداف استراتژیک کمک می کند و با فرایندها و برنامه های سطوح پایین تر هماهنگ باشد.
– ارزیابی و نظارت مستمر عملکرد و گردآوری تجارب آموخته شده برای برنامه ریزی های آتی
– بهبود پاسخگویی از طریق بازخورد مستمر در جهت بهبود عملکرد
مراحل مختلف الگوی مدیریت نتیجه محور به شرح زیر می باشد:
– تعیین اهداف: تعیین نتایج موردانتظار که واضح و قابل اندازه گیری باشد.
– تعیین شاخص ها: برای هر یک از اهداف، بایستی تعیین شود که چه چیزی اندازه گیری شود و مقیاس و مولفه های آن چیست؟
– تنظیم و تعیین اهداف عملیاتی: برای هر شاخصی بایستی تعیین شود که میزان یا سطح موردانتظار چیست و در چه مکان و زمانی باید محقق شود.
– نظارت بر نتایج: ایجاد سیستم نظارت بر عملکرد که به طور مستمر نتایج واقعی عملیات را جمع آوری می کند.
– بازبینی و گزارش نتایج: مقایسه نتایج محقق شده یا واقعی با اهداف مشخص مورد انتظار
– تجمیع و یکپارچه سازی ارزیابی ها: استفاده از نتایج ارزیابی برای برنامه ریزی های آتی
– استفاده از نتایج ارزیابی عملکرد در توسعه روش ها، سیستم ها و اصلاحات جدید
برای اثربخشی بیشتر الگوی مدیریت نتیجه محور بایستی اقدامات زیر ه مزمان در سازمان صورت پذیرد:
– پاسخگو کردن مدیران و کارکنان در برابر نتایجی که حاصل شده و در حیطه کنترل آن ها بوده است.
– تفویض اختیار به مدیران به منظور انتخاب روش های اجرای فعالیت ها و اعمال اقدامات اصلاحی
– توجه به انتظارات و خواسته های ذینفعانی که تحت تأثیر نتایج و پیامدهای برنامه عملیاتی قرار می گیرند
– توسعه مشارکت و همفکری در سازمان و گسترش همکاری بین سازمان و سایر سازمان های ذینفع
– اصلاح و تجدیدنظر در رویه ها و سیاست ها بر اساس بازخوردهای ارائه شده از سیستم ارزیابی عملکرد سازمان
– توسعه مکانیسم های حمایتی شامل ارائه آموزش های مختلف به مدیران، ایجاد بانک اطلاعاتی ارزیابی عملکرد و تهیه کتابچه های راهنمای عمل نمودار زیر شمای کلی الگوی مدیریت نتیجه محور را نمایش میدهد. همانطور که در این نمودار مشخص است فرآیند برنامه ریزی برمبنای رویکرد نتیجه محور، از تعیین اهداف کمی آغاز شده و سپس خروجی ها، ورودیها و فعالیتها تعیین میشوند. ورودی ها همان ملزومات برنامه عملیاتی از جمله منابع میباشند.
همانگونه که در این نمودار مشخص میباشد فرآیند اجرای استراتژی عکس فرآیند برنامه ریزی میباشد، چرا که اجرا برخلاف برنامه ریزی از ورودی آغاز شده و تا دستیابی اهداف سطح بالاتر ادامه مییابد. همچنین لازم است شاخص هایی برای ارزیابی تحقق هر یک از سطوح تدوین و مبنای سنجش فرآیند قرار تعریف راهبرد چیست؟ گیرد. نتایج بایستی طوری بیان و تشریح شوند که نوع و سطح تغییراتی که موردانتظار است را نشان دهند. بیان نتایج شروع می شود. به مثال های زیر توجه کنید: « بهبود » ،« تقویت » ، « کاهش » ،« افزایش » موردانتظار با کلماتی چون
– افرایش تعداد مشترکین تحت پوشش درمنطقه موردنظر
– بهبود کیفیت محصول تولید شده
– تقویت دانش و مهارت کارکنان
– کاهش ضایعات فرایند تولید
دیدگاه شما